Archive for ژوئیه, 2010

نیمه‌ی شعبان

27 ژوئیه 2010

یا حجّتِ‌بن‌الحَسَن! ریشه‌ی ظلمو بکَن…

بدون شرح

20 ژوئیه 2010

در معماریِ ایرانی، خانه محلّی ست برای رسیدن اهل خانه به سکینه و آشپز خانه ی اُپن نماد روسپی گری معاصر است. ساختِ مان های بُلَند احاطه ی کامل بَر اتاق خواب های دیگر خانه ها دارند و به همین منظور بُلَند ساخته می شوند. لایی کشیدن در خیابان ها نوعی لذّت جنسی ست که شب ها لذّت بیش تَری دارد. آیینه در بدن سازی ابزاری برای خود ارضایی (استمناء) است. در فوت بال، داخل کردن توپ به سوراخ و لذّتِ ناشی از آن، لایی زدن به حریف و لذّت از این کار و خوش حالی و نا راحتیِ بَعد از بُرد و باخت همه گی ماهیتی سکسی دارند. پژو 206 یکی از محصولات سکسی کار خانه ی پژو است.

از مقاله ی «زیست جهان ِ جنسی و مقوله ی حجاب»، اثر اکبر جبّاری، منتشر شده در رجا نیوز

یک صد

19 ژوئیه 2010

در شرح تناقض های اَزَلی – ابدیِ ما ایرانی ها همین بَس که به «گورستان» می گوییم «بهشت».

ایران کجا ست؟ – 10

17 ژوئیه 2010

اِم روز کَسی از من پرسید:

– «تهران جُزو استانِ مرکزی یه، یا جُزو استانِ تهران؟».

[واقعی]

جوان مَرد؛ تولّدت مبارک!

16 ژوئیه 2010

آب از کَف ریخت با لَبِ عطشان

تا که درس ِ وفا دهد عالَم را

در ستایش آبلوموف – 1

14 ژوئیه 2010

فکر نکُنید، در عوض تا می توانید خیال پردازی کُنید؛ دو روز ِ دنیا ارزش ِ آن را ندارد که ذهن ِ تان را به خاطرش خسته کُنید.

+

تار و مار

12 ژوئیه 2010

از بچّه گی، وقتی تبلیغ حشره کُش را می دیدم برایم سؤال بود چرا حشره کُش های خانه ی ما وقتی سوسک یا پشه را می بینند تبدیل به هوا پیمای جنگنده نمی شوند تا به آن ها موشک بزنند و نا بودِ شان کُنند.

چند بار هم قوطی ِ حشره کُش ها را بَررسی کردم ولی نتیجه ای نگرفتم. فکر کردم احتمالن وقتی خواب اَم تبدیل به جنگنده می شوند.

مشهد – 2

5 ژوئیه 2010

عادت دارم گاهی به موضوعی کلید می کُنم. بعضن این کلیک کردن به این شکل است که وقتی چیزی می شنوم یا می بینم که برایم جالب باشد، اَدای آن را در می آورم. یکی از موضوعات مورد علاقه اَم نیز، تقلید شیوه ی تبلیغ کردن «عکس با حَرَم» است که همیشه وقتی به مشهد می روم معمولن رو به روی همان مغازه ها و وقتی که از مقابل ِ شان می گذرم اَدای ِ شان در می آورم -مثلن با همان لحن می گویم: «عکس با حَرَم می گیریم!»-.

«کوه سنگی» تفرّج گاهی در مشهد است؛ یک کوهِ سنگی که آب شار مانندی از بالای آن به پایین سَرازیر می شود و پارکی که در پای ِ آن است و مَردُم مشهد برای تفریح به آن جا می روند، دیزی ِ بسیار خوش مزه ای می توان آن جا خورد و بساط قلیان هم بَر پا ست. یک بار که به آن جا رَفته بودیم و داشتم از کوه و مَردُم عکس می گرفتم، یک دفعه ویرَم گرفت بگویم «عکس با حَرَم می گیریم!» و حین عکس گرفتن، مدام این جمله را تکرار می کردم. خانمی چادری به سمتم آمد و پرسید: «آقا این جا حَرَم داره؟».

خیلی تو فاز ِ زیارت بود.

مشهد – 1

3 ژوئیه 2010

چند روز رَفته بودم سَفَر، مشهد.

مغازه هایی که «عکس با حَرَم» می گیرند کلّن خیلی سوژه اَند. در خیابان های منتهی به حَرَم مغازه هایی هستند که از شُما در آتلیه عکس می گیرند و بعد با فوتوشاپ پس زمینه را با منظره های مختلف -اکثرن صحن و حیاط حَرَم- عوض می کُنند. یکی شان آگهی استخدام داده بود به این شرح:

به یک فوتوشاپ کار ِ ماهر نیاز مند ایم.

نمی دانم چرا نا خود آگاه یادِ حسین شریعت مداری افتادم.