Posts Tagged ‘ستم’

وقتی گریه هم کم می آورَد

30 آوریل 2010

ایست گاه اتو بوس، رو به روی میوه فروشی ست. میوه فروش از این انگور خارجی ها که دانه هایش خیلی درشت است+آورده. زنی – که سَر و و ضع نسبتن آبِ رو مندی دارد – از میوه فروشی می آید بیرون، دستش خالی ست. نگران به این سو و آن سو می نگرد، از خوشه ی انگور ها که بیرون مغازه روی سینی چیده شده اَند، یک دانه انگور می کَنَد و در مشتش پنهان می کُنَد و دور می شود.

خدایا کجا یی آخه؟

در ستایش گریه

28 آوریل 2010

نامه ی خواهر یک باز داشت شده ی 25 خُرداد که به 28 ماه حبس محکوم شده به داد ستان.