نگاه ملّی – 2

17 مِی 2010

مَردُم به زباله گَرد ها به دیده ی نفرت – یا نهایتن حقارت – نگاه می کُنند؛

به دزد ها می گویند «زرنگ».

7 پاسخ to “نگاه ملّی – 2”

  1. شباویز Says:

    سلام جناب کرگدن تنهای عزیز!

    دوست عزیز از آنجا که ما، نگاه ملی نداریم و نگاه فوتبالی را به هر نگاه و چشم چرانی ترجیح می دهیم و بیشتر می پسندیم؛ پس جسارتا با احترام یک کامنت بی ارتباط با پست تان اینجا می مرقومیم!

    امیدواریم شنبه آینده، سیستم ماشینی ژرمن ها با هدایت اندیشه تهاجمی مرد هلندی بلند آوازه، لوئیس ونگال؛ دفاع ایتالیایی و غرور پرتغالی ِخوزه مورینیو را درهم شکند. هرچند که با قهرمانی دیشب در کالچو پس از قهرمانی در جام حذفی ایتالیا، این مترجم قدیمی، مطمئن است که در ورزشگاه اختصاصی تیم فصل بعدش، خواهد توانست برای دومین بار پس از قهرمانی با پورتو در سال دو هزار و سه؛ مرد فاتح سنتیاگو برنابئو باشد.

    شاید مورینیو توانست بارسلونا، دارنده شش جام معتبر جهان فوتبال را با رهبری بی نظیرش، از رسیدن به فینال لیگ قهرمانان اروپا محروم نماید؛ اما هرگز آن بازی در تاریخ این لیگ معتبر و پرآوازه بعنوان بازی فراموش نشدنی ثبت نخواهد شد. اینترمیلان تیمی با آن پیشینه و قدمت و با داشتن چنین مربی متفکری و بهره گیری از نامداران کالچو، نود دقیقه در نیوکمپ زمین گیر شده بود تا با خفت و اتکا به حرکات شومنیستی ِمربی مغرورش؛ به هدفش دست یابد. هرچند آقای خاص به گفته خودش شیرین ترین شکست زندگی اش را جشن گرفت اما سایه خاص و جنتلمن بودنش را کوتاهتر ساخت. او که با نیرنگ در پشت گواردیولای در حال صحبت با زلاتان، ایستاد و او را شارژ نمود، و پس از اتمام بازی در برابر تماشاگرانی که پنج سال او و همکارانش را تشویق نموده بودند، آنچنان ابراز شادمانی کرد. حال یاد بیاوریم حرکت فصل قبل پپ گواردیولا در بازی مرحله نیمه نهایی در برابر چلسی را، آن هنگام که در دقایق پایانی او در انتظار سوت داور و حذف از جام بود، به سمت کارلو آنجلوتی رفت و زیباترین لحظاتی را که می تواند بین دو مربی فوتبال، اتفاق افتد را رقم زد. او با شادمانی در کنار آنجلوتی ایستاد و به نشانه تبریک به تیم رقیب و پیروز، دست در گردنش انداخت! (هرچند در دقیقه نود وسه، آندرس اینیستا گل تساوی و رهایی بخش بارسا را به زیبایی به ثمر رساند.) به این می گویند جنتلمن!

    پایدار باشید

  2. شباویز Says:

    نگاه مان، پشت شیشه های کثیف و قرمزگون عینک خودخواهی ها و منفعت طلبی های شخصی، مکدر مانده و فراتر از نوکِ بینی ِوجودمان، چیزی را قادر نیست ببیند!

  3. شباویز Says:

    سلام آق نویسنده!

    ببین داش من، شوما بچه مثبتی؛ باش. سَواتِت زیاده؟ باشه، خیالی نیس، حاجیت که بخیل نیس. آشغال خونتونم قبل ساعت نُه بذار تو این صندوقای مم باقر قالیباف که پیشیا بهش چنگول نندازن. صب تا شبم بچِپ پای این بساط قرتی بازی و فِری فَفَر و فیض بوک یا تو اون یکی هی جیک بزن؛ بیبینم چی میتونی ازشون بستونی؟! یه پول سیا یا یه جو معرفت سبز؟!

    اما چی؟ گوشت هَس با ما! به حرفه شریف ما چی؟ متلک ننداز و چپکی نیا نکن؛ که بدجور کولامون میره تو هم. اونوَخ بگو شوما زرنگ تری یا ما!؟

    زت زیاد، حاجیت فرمونِ شباویزان یا به قول شوما: «زرنگ»

  4. شباویز Says:

    سلام جناب کرگدن تنهای عزیز!

    ما با گذاردن گام های سبزمان بر سرای تان، «از رنجی که می بریم» را تبدیل نموده ایم به «از حظی که می برید» !
    جشنواره ای از کامنت و محتوا را برایتان ساخته ایم. وبلاگ مان را بستند اما نتوانستند تیزی قلم مان را به کندی سوق دهند.

    یک کامنت گذار از خود مرسی!


  5. مردم به هر کسی که راه درست اما دراز رو طی می کنه به دیده حقارت نگاه می کنند و به هرکس که راه نادرست اما کوتاهو می ره به چشم زرنگ.انگار زندگی قضیه حماره.راه کوتاهو نری از الاغم کمتر حسابت می کنن.


  6. شباویز عزیز؛ نِگَر هایَت صفای بی حدّی به این جا می دهند؛ سپاس بی پایان! کاش می توانستم اندکی از لطف هایَت را جبران کُنم (هَر چند وقتی وب سایتت راه افتاد این کار را می کُنم، نمی توانم مانند تو بنویسم امّا می توانم که بنویسم!).
    در مورد آن شب که یکی از تلخ ترین شب های زنده گی من بود و با آن حرکات مورینیو تلخ تَر هم شد هَر چه گفته ای دُرُست است. خیلی دوست داشتم در فِیس بوک بودم تا در صفحه ای که به همین مناسبت به نام «مورینیوی حرام زاده (!)» ساخته اَند عضو شوم.
    امّا در مورد نگاهِ مان؛ گاهی خیلی تلخ نگاه می کُنیم و شرم از این شیوه ی نگریستن به رخ داد ها کم ترین کاری ست که می توان انجام داد. نیز؛ دزدی به آن مفهوم که در نِگَر جالبت نوشته ای شریف ترین نوع آن است. منظور من در این نوشته، بیش تَر مال مَردُم خورانی بود که راست راست راه می روند و هَر کار عشق ِ شان است انجام می دهند و زنده گی های آن چنانی دارند و همه چیز را؛ از پلیس تا قانون، می خرند و می فروشند.

  7. شباویز Says:

    کاملا متوجه منظورتان از زرنگ های دزد شده بودم، فقط خواستم با لحنی دیگر در این باب بنگارم.


بیان دیدگاه